به کجا رفت؟

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 18
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 615
بازدید سال : 1533
بازدید کلی : 196475

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 615
بازدید کل : 196475
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : دو شنبه 21 آذر 1390
نظرات

در این مطلب هم مثل خیلی از مطالب ما، گاو نقش بسزایی را بازی می کند. اما در این مطلب، تأکید نهایی ما روی آن حیوان باحالی که از آن به عنوان دلبر نام بردیم نیست. بیشتر با اسمش کار داریم؛ گا.

البته این وسط ذکر یک نکته ضروری است. هی گیر داده بودیم به اوضاع کوچه های سوزا. که فلان جور است. و مسلماً حقیقت هم دارد ولی با یادآوری این رفیقمان، آقا هلری آنلاین خودمان، بد نیست تا دیر نشده یه نیمچه اشاره ای به اوضاع کوچه های هلر در زمان حکومت شاه داشته باشیم. آن روزها هلر دست کمی از سوزا نداشت. البته گاوهای ما کمی متمدن تر و تحصیل کرده تر بودند و تربیت خانوادگی شان جای تقدیر داشت. هر جا هوس می کردند دستشویی انجام نمی دادند. بلکه یه چند تا پاتوق برای خود دست و پا کرده بودند و هر گلی بود، گُهی بود، هر چه که بود آنجاها به سر خودشان و به کوچه ها می زدند. جلوی مدرسه 17 شهریور، توی فضای باز جلوی خانۀ بهداشت سابق، پشت مدرسه 13 آبان و خانه بهداشت فعلی، و نیز حوالی مدرسه اتحاد. ملاحظه می فرمایید که گاوهای هلر از همان زمان هم علاقۀ خاصی به مدرسه و درس و تحصیل و بهداشت داشتند. ولی امروزه و با اعمال قانون عدم تردد بی رویّۀ گاو توی سطح کوچه ها، بنده خداها گاج نشین شده اند. اگر یه سری به آنها بزنید و با دید روانشناسانه، نگاهی به آنها بیندازید متوجه خواهید شد که وای که چه غم دوری از مدرسه و درس و تعلیم و تربیتی در نگاهشان موج می زند. امتداد نگاهشان را دنبال کنید. با چشمانی سرشار از حزن و اندوه، مدرسه را در نظر خود مجسم کرده اند و به یاد می آورند که چطور اجدادشان به عشق تحصیل علم، بیرون مدارس صف می کشیدند و با دلی آکنده از فرقت یار، گوش هایشان را تیز می کردند بلکه هُرّای پرطنین صدای ناز " خَنشا " را بشنوند و پس از او بابا آب داد را در دل تکرار کنند. گهگاه هم پیش می آمد عشق یکی از همان دلبرها به درس و مدرسه سر به جنون می زد، بنده خدا نمی توانست بیش از این دوری را تحمل کند و ترمز می برید و به هوای رسیدن به معشوق خویش – علم – دل را به دریا می زد و وارد مدرسه می شد. اما فقط به جرم شکل بدنش، توسط دانش آموزان مورد شناسایی، تعقیب و پرتاب سنگ قرار می گرفت و به طرزی بسیار مظلومانه از میعادگاه عشقش بیرون رانده می شد. آخ که چقدر مظلوم بود. هنوزم که هنوزه دلم برایشان کباب می شود. الان هم دارم گریه می کنما. نمی شنوی صدام داره می لرزه؟

هر چند وقت یک بار به دلبرها سری می زنم. توی گاج ... گاج که نه، توی دلبرج. دو سه تا پیدا می شوند و نگاهشان که می کنم ... قشنگ مشخص است. افسردگی گرفته اند. حواسشان نیست. فکرشان یه جای دیگه ست. عاشقند. خودشان اونجان ولی دلشان توی مدارسه. آخرش هم جان در ره دلدادگی می سپارند و ما بی توجه به تمام این علایق و عشق های ناکام، گوشتشان را وارم می کنیم مثل گاو.

می گفتیم که سالها پیش جلوی مدارس و  مخصوصاً اول صبح، دیگه جلو مدارس به حساب نمی آمد. همین جور فروند فروند گاو و خروار خروار دستشویی آنها بود که می شد دید. تو هم تر و تمیز و مرتب. موها کوتاه. از ترس معاون و مدیر. پینجُن کوتاه که چه عرض کنم، ناپدید از ترس معاون. ملت می زدند پدر ناخن هایشان را در می آوردند. عده ای گوشت نوک دستشان را هم ناکار می کردند. والّا. به هرحال. کفشت هم  تمیز و مرتب و سفید. خرامان چو طاووس مست به سمت در مدرسه می رفتی که یهو ...  چَپَلَق ( یا همان غاه خودمان) ... اِهه این دیگه صدای چی بود؟  بلافاصله استشمام عطر گل های بهاری گوگا. نظر بر زیر پا کردن همان، دیدن کفشی که تا پاشنه رفته توی گوگا همان. به قول هلری چند تا چوک ک ی وُ ر زودتر از تو از آنجا رد شده اند و سر راهشان برداشته اند با پاشیدن خاک، گوگاها را استتار کرده اند و توی عاشق از همه جا بیخبر تشریف خجسته ات را برده ای توی یکی از همان تله ها.
حالا می خای به معاون بگی چی؟  بَخُّدا که من ندیدم. چوکُن رویش خاک ریخته بودند و من تا وا خُ شدم که جوتی من دیگه والسلام و علیکم و رحمة الله شده بود. و بِخه دار.

برویم سر اصل مطلب. ابتدا تمام فوشهایی که در ساختمان نحوی آن از کلمۀ گاو یا گا استفاده شده را در ذهن مرور بفرمایید. لازم نیست زیاد فکر کنید. همانهایی که روزی صدها بار به کار می بری را مرور بفرمایید کفایت می کند. بی زحمت ادای افرادی که وانمود می کنند فوش های گاوی بلد نیستند را در نیاورید. فوش های گاوی یا حالا فوش های گایی و از این قبیل.

یکی از معروف ترین و پرکاربرد ترین واژگان مورد استفادۀ ما در دوران معاصر چیزی نیست جز "به اشتُر رفت". این اشتر در واقع رد گم کنی است و به جای حیوان محبوب خودمان نوشته شده است و با آن گاو (دلبر خودمان) زمین تا مریخ فرق می کند. می دانید که؟ این گا از یک فعل جالب گرفته شده است که معنای آن اظهر من الشمس درگهان شهر من است ( از این نظر که توی هر وبلاگی بری این رفیق شفیق ما اَده) ( اَده یعنی اضافه شده به لیست وبلاگ های رفقا و نه به معانی دیگر). بگذریم.

به علت پاره ای شباهت های ظاهری و از ترس اینکه مبادا کسی خیال کند این گا در واقع آن گا است، ما میگیم "به اشتُر رفت" تا خیالمان آسوده باشد. الان مثل نُقل و نبات نَقل محافل است. مثل نُقل و نبات که نه. مثل ناس و کلیپهای اوفی. طرف با موتورش خورد زمین. دوستاش: خودش هیچیش نشد اما موتورش به اشتر رفت.        وسط فوتبال با جفتک رفتند روی قلم پاش و اینجوری بود که پایش به اشتر رفت.  هاردم را داده ام دست یکی تا آن پوشۀ فیلمای اوف اوفی را واسه خودش کپی کند، اما دید بالا نمیاد میگه هاردت به اشتر رفته. ایرانی جماعت هم که اِند جنبه. جمله همه گیر شد سه سوته.

البته همانطور که می دانید کم کم و با بسط زبان در سطح جامعه این اصطلاح هم مدرن شد و همان کلمه ای که ما آن را با اشتر جایگزین کردیم تبدیل شد به ف ا ک. یعنی با اشتر رفتن مدش رفت الان همه چیز نه به اشتر، که  به یه چیز دیگر می روند. اینو چکارش کنیم. با چی جایگزین کنیم. خواستیم حروفش را از آخر به اول بنویسم شد کاف. فوش بدتری شد که. قبلی را لااقل پیرمردها و پیرزن ها نمی فهمیدند. اینو که همه می فهمند. اِفک هم که عربیه یعنی دروغ. کُفا چطوره.    اَ بَری سَر بُن کَ مِرِهنی به کُفا رَ.  مث که بد نینده ... نین.

پس فهمیدی که چی شد. دیگه نشنویم "به گا و فاک رفتن" را در محاورات روزمره به کار ببرید. معادل های مصوّب ما را استفاده کنید. که اگر دیدیم این کار را نکردید چنان می زنیم توی دِرَنگتان که مُهره کِرایتان به گا برود.

فعلاً شب خوش.   نه نه . یه لحظه. تا توی مطلب فوشیم اینو بپرسم. یه بچه سوسول سرحدی سهار داشت تلفنی با من زرت و پرت می پراند بیرون. و لو واز زبان دراز، بیخود و الکی می خندید. مثلاً بهش می گفتم چه خبر از کار و کاسبی؟     وُ .. آلا گوش خُ بُگُنا. مثه که جُک سال تعریف اُمکِردی. یَک خندۀ مزخفه هم شَزَ که مَتِواست بالا هُدَم. مثه دَختَکَن. یا خِنتَکُن. صدای هم باروک. که ... شما که ما خومونی ... به خدا یه جاییم یه جوری می شد وقتی می خندید. فهمیدی؟   رادار.    آلا مه مُندَرُم چه چیزه بگم که مناسب حالی بشه. هی خنده اُن ...ری شَزَه و هی مه مَگُ  " وُ کُلُفت "    پشت سر هم یه سی چهل گیره اُمگُ کلفت. بعد از مکالمه ای سوال پیش هُند که اگه به جا کلفت اُمگُته  دراز  چه فرقه شَکه. پی خومون محبوبیت و کاربرد کَموتِی بِشتِرِن. یه جوابه هُدِی روشن بشیم. مرسی.

الان هم هوا سرد وودی. بریم لباس گرم بپوشیم که اگه سرما مُخَه به گا اریم و بدبخت اَویم. وقت به خیر.


تعداد بازدید از این مطلب: 376
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود